چکیده:
واقعه ی غدیر در تاریخ اسلام بسی مهم است ، زیرا به تثبیت جریانی تاثیرگذار به نام تشیع انجامید. «شیعه» نامى آشنا در فرهنگ توحید بوده و قرآن بزرگترین شاهد این گفتار است. در قرآن، حضرت ابراهیم علیهالسلام «شیعه» نامیده شده است؛ زیرا ادامهدهنده جریان توحیدى حضرت نوح علیهالسلام بود. پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله و حضرت على علیهالسلام نیز شیعه بودند. «تشیّع» راهى جدا یا منشعب از اسلام نیست، بلکه امتداد خط حضرت محمّد صلىاللهعلیهوآله و استمرار طریق توحید است. روشن است که در راه خدا و جریان توحیدى، انتخاب خلیفه و وصىّ پیغمبر همانند انتخاب پیامبر، فقط به دست خدا و به فرمان او انجام مىگیرد. این همان اعتقادى است که شیعه را از دیگران ممتاز مىگرداند.
دفاع حضرت زهرا (س) از ولایت و تاکید آن حضرت بر واقعه ی غدیر تا آخرین لحظات عمر با برکت ایشان ، در راستای حرکت آن بانوی بزرگوار در امتداد خط پدر بزرگوارش و استمرار طریق توحید ارزیابی می گردد که در این نوشتار به برخی از مهم ترین عناوین این موضوع پرداخته می شود.
مقدمه:
دفاع سخت و محکم دخت مکرم نبی اسلام (ص) از حریم ولایت و رهبری و یادآوری چندین باره ی واقعه ی غدیر در مدت کوتاه عمر مبارک خود پس از پیامبر اعظم (ص) ، نشان از عمق اعتقاد ایشان به ولایت دارد.
حضرت زهرا علیهاالسلام در خطبه مبارک خود، به دفاع از این بینش مىپردازد و در مقابل تمام جریاناتى که تا آن زمان پدید آمده بودند یا در آینده به تبع آنها مىتوانستند پدید بیایند، ایستاده، مخالفت صریح خود را اعلام مىکند؛ زیرا نتیجه آنها را بسیار شوم مىداند که جز خونریزى و بدبختى ثمرهاى نخواهد داشت، در حالى که اگر همان جریان برگزیده الهى که در رهبرى حضرت على علیهالسلام متجلّى بود، پس از رسول اکرم صلىاللهعلیهوآله ادامه مىیافت، یقینا به خوشبختى و سعادت تمام جوامع بشرى منتهى مىشد و اسلام آیندهاى روشن و درخشان مىداشت که در سایه آن، مردم در نهایت آسایش و رفاه، از نعمتهاى فراوان مادى و معنوى بهرهمند مىشدند و درهاى برکت از آسمان و زمین برایشان گشوده مىگشت. (1)
آیات و احادیث منقول در شأن حضرت على علیهالسلام
حال به بخشى از آیات و احادیثى مراجعه مىکنیم که مقام ویژه حضرت على علیهالسلام را بازگو و وظیفه امّت حضرت محمد صلىاللهعلیهوآله را در رابطه با او بیان مىنماید:
1. خداوند متعال در قرآن مجید، حضرت على علیهالسلام را نفس حضرت محمّد صلىاللهعلیهوآله معرفى مىکند و مىفرماید: «قُلْ تَعَالَوْاْ نَدْعُ أَبْنَاءنَا وَأَبْنَاءکُمْ وَنِسَاءنَا وَنِسَاءکُمْ وَأَنفُسَنَا وأَنفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَل لَّعْنَةَ اللّهِ عَلَى الْکَاذِبِینَ» (آل عمران: 61): بگو، بیایید بخوانیم فرزندانمان و فرزندانتان را و زنهایمان و زنهایتان را و خودمان و خودتان را، سپس مباهله کنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم.
در تفسیر این آیه، امام حسن مجتبى علیهالسلام فرمود: «فأخرجَ رسولُ اللّهِ صلىاللهعلیهوآله مِنَ الانفسِ مَعَهُ أبى و مِنَ البنینَ أنا و أخى و مِنَ النساءِ فاطمةَ امّى مِن الناسِ أجمعینَ، فنَحنُ اهلهُ و لَحمُه و دُمه و نفسُه و نحن مِنه و هو مِنّا»؛(12) پس رسول خدا صلىاللهعلیهوآله با خودش از میان «أنفس»، پدرم على علیهالسلام را و از میان فرزندان، من و برادرم را و از میان زنان، فاطمه مادرم را براى مباهله با قومش بیرون آورد. پس ما خاندان او و گوشت و خون او و خود او هستیم؛ ما از اوییم و او از ماست.
2. پیامبر خدا صلىاللهعلیهوآله براى ابلاغ برائت از مشرکان، ابوبکر را به سوى آنان فرستاد، ولى طولى نکشید که دستور بازگشت او را صادر کرد و ابلاغ را به دست حضرت على علیهالسلام سپرد. ابوبکر ناراحت شد و دلیل این کار را پرسید. پیامبر پاسخ فرمود: «اِنّ اللّهَ أمرنى ألاّیَبلُغَه الاّ أنا أو رجلٌ مِنّى؛ و فى حدیث: هو مِنّى و أنا مِنه»؛(13) خداوند به من فرمود تا آیه برائت را ابلاغ نکند، مگر خودم یا مردى که از من است؛ و در حدیثى دیگر، چنین وارد شده است: مردى که او از من است و من از اویم.
اگر شیعه از حضرت على علیهالسلام پیروى مىکند به این دلیل است که او از حضرت محمّد صلىاللهعلیهوآله است و حضرت محمّد صلىاللهعلیهوآله از او؛ او «نفس» پیامبر و «خود» رسول اللّه است. آن دو، حقیقت واحدند؛ همان امتیازى را که پیامبر صلىاللهعلیهوآله بر مردم دارد، حضرت على علیهالسلام نیز دارد. همانگونه که پیامبر صلىاللهعلیهوآله با هیچیک از مردم عصر خویش و دیگر عصرها قابل مقایسه نیست، حضرت على علیهالسلام نیز چنین است. تنها وظیفه و مسئولیت آنها با هم تفاوت دارد. پیامبر صلىاللهعلیهوآله وحى مىآورد و على علیهالسلام آن را حفظ مىکند: «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ.»(حجر: 9)
3. پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله مىفرماید: «یا على، اِنّما انتَ مِنّى بِمنزلةَ هارونَ مِن موسى اِلاّ أنّه لا نبىَّ بعدى»؛(14) اى على، نسبت تو با من نسبت هارون با موسى است، جز اینکه پس از من دیگر پیامبرى نیست. درست بدانسان که حضرت موسى و هارون علیهماالسلام در پى یک مسئولیت به راه افتادند، با یکدیگر تبلیغ رسالت را آغاز کردند و هارون علیهالسلام پس از موسى علیهالسلام پیامبر شد، حضرت على علیهالسلام نیز همراه پیامبر رسالت را آغاز کرد ـ البته پس از حضرت محمّد صلىاللهعلیهوآله نبوّت پایان یافت و حضرت على علیهالسلام نبوّتى نداشت.
با این بینش، شیعه هرگز حضرت على علیهالسلام را بر هیچیک از اصحاب پیامبر خدا صلىاللهعلیهوآله ترجیح نمىدهد و این کار را در شأن او نمىبیند، بلکه او را شخصیتى کاملاً ممتاز از دیگران به شمار مىآورد و از همان «نفسى» مىداند که محمّد بن عبداللّه صلىاللهعلیهوآله را بر تمام کائنات برترى بخشید؛ همان نفسى که حضرت محمّد صلىاللهعلیهوآله را حتى از پیامبران نیز ممتاز گردانید. حضرت على علیهالسلام شخصیتى مستقل از پیامبر خدا نیست صلىاللهعلیهوآله و دستورهایش نیز جز قوانین نبوى نمىباشد.
به همین دلیل است که می توان گفت:ما شیعه را نفس اسلام مىدانیم، نه فرقهاى از فرقههاى اسلامى. اسلام چیزى نیست که قابل تجزیه و تفرقه باشد. آن فرد و گروهى که متفرّق مىشود، در واقع از اسلام اصیل و ناب جدا مىگردد و تنها به اعتبار اینکه حضرت محمّد صلىاللهعلیهوآله را پیامبر مىداند یا به بعضى از احکام و دستورات نبوى پایبند است، مسلمان خوانده مىشود، وگرنه اسلام یکى بیش نیست. وقتى حضرت على علیهالسلام «نفس» حضرت محمّد صلىاللهعلیهوآله بود، پىروى از او نیز پىروى از رسول خداست.
این واقعیت بر زبان حضرت على علیهالسلام نیز جارى گشته است؛ در عصر حضرت على علیهالسلام ، شیعیان در نامهاى از ایشان درباره نام «شیعه» پرسیدند، حضرت در پاسخ چنین نوشت: « به نام الله بخشنده نعمتهاى ظاهرى و باطنى. خداى تبارک و تعالى در قرآن مىفرماید: از شیعیان او حضرت ابراهیم علیهالسلام است، آنگاه که قلبى سلیم نزد پروردگارش آورد. و آن نامى است که خداوند در کتابش از آن تجلیل کرده و آن را محترم شمرده است. و شما شیعه پیامبر خدا هستید؛ همانگونه که محمّد صلىاللهعلیهوآله نیز شیعه ابراهیم است. نامى است غیرمختصر و امرى است [دیرینه] که ما آن را بدعت ننهادهایم.» 15
تشیّع از دیدگاه مولى المتقین على علیهالسلام راهى جدا یا منشعب از اسلام نیست، امتداد خط محمّدى صلىاللهعلیهوآله و استمرار طریق سلیم توحیدى است؛ چنانکه اسلام هم امتداد خط ابراهیمى است. در واقع، لفظ «شیعه» بیانکننده یک «خط» و «جریان» است که از آن در قرآن به «صراط مستقیم» تعبیر شده است.
شیعه مسلمانى است که به این جریان اعتقاد راسخ دارد و ارتباط با این جریان و بودن در این راه را مهمترین وظیفه الهى خویش مىداند؛ راهى که اولیاى الهى و رسولان خدایى یکى پس از دیگرى آن را پاس داشتند و پیروان آنان با تمسّک به آنها و پىروى از دستورهایشان، در آن راه قرار گرفتند و با آن پیوند خوردند و حضرت على علیهالسلام به امر خدا، ادامهدهنده این جریان پس از رسول اکرم صلىاللهعلیهوآله است.
نقش حضرت زهرا علیهاالسلام در تبیین راه تشیّع و دفاع از آن
حرکت انقلابى حضرت زهرا علیهاالسلام و دفاع مقدّس او از صراط مستقیم الهى و ولایت رهبران بر حق اسلامى از همان روزهاى اولیه وفات پیامبر خدا صلىاللهعلیهوآله شروع شد. آنگاه که پیامبر صلىاللهعلیهوآله دار فانى را وداع نمود و مسلمانان تارى به نام «خلافت» گرد خویش تنیدند و از پذیرش رهبرى حضرت على علیهالسلام سرباز زدند، ره آورد شوراى سقیفه اختلاف شدید مهاجران و انصار بود که به پیروزى مهاجران و خلافت ابوبکر انجامید.
تمام این حوادث زمانى تحقق یافتند که حضرت على علیهالسلام همراه چند تن از یاران به غسل و کفن پیامبر مشغول بود. در این موقعیت، تنها مشکل خلیفه جدید، حضرت على علیهالسلام و یاران او بود؛ زیرا مىدانست که حضرت على علیهالسلام هرگز به چنین عملى تن نخواهد داد و این مهم جز با تهدید و تخویف به دست نخواهد آمد.
ظاهرا هنوز این تهدیدها عملى نشده بودند که صداى گریه حضرت فاطمه علیهاالسلام در مدینه پیچید. این صدا دقیقا با قلب مؤمنان رابطه برقرار کرد. گویا حضرت فاطمه علیهاالسلام مىخواست با زبان قلبها مردم را متوجه حق مسلوب سازد.
پرداختن فاطمه زهرا علیهاالسلام به گریه در حوصله این نوشتار نمىگنجد؛ آن نیز خطبهاى غرّا و جهادى است بزرگ؛ خطبهاى که بر نفوس مردم اثرى عمیق نهاد و ذهنها را از پرسشهاى گوناگون آکنده ساخت؛ پرسشهایى که سرانجام به یک پاسخ روشن مىرسیدند: ناخشنودى فاطمه علیهاالسلام که خشنودىاش خشنودى خداوند است و غضبش غضب خدا.
مسلمانان در جهت پایان بخشیدن به گریه حضرت فاطمه علیهاالسلام بسیار کوشیدند، ولى تلاششان ناکام ماند و اشکهاى اعتراض دخت رسول خدا علیهماالسلام همچنان بر دامن پاکش فرو مىریختند. این وضعیت تا غصب «فدک» و بیرون راندن کارگزاران فاطمه علیهاالسلام از آن منطقه ادامه یافت.
در این موقعیت، حضرت فاطمه علیهاالسلام احساس کرد تمام درهایى که پیامبر صلىاللهعلیهوآله به فرمان خدا بر روى همگان بسته و تنها بر على و فاطمه علیهماالسلام گشوده بود، بر آن دو بسته و بر دیگران گشوده شدهاند؛ حقوق معنوى او و رهبرى بر حق الهى، که خداوند تنها به همسر و فرزندانش عطا فرموده بود، در جامعه اسلامى جدید ضایع و تباه گشتهاند و حقوق مادى که مىتوانستند تا حدى او و خاندانش را در دعوت و تبلیغ مردم یارى دهند و بار دیگر امّت را به جریان صحیح اسلامى بکشند، از دست رفتهاند.
دیگر زمان گریه سرآمده بود؛ زیرا اسلام را خطرى دیگر تهدید مىکرد. آنها پس از غصب خلافت، احکام اسلامى را نیز زیرپا نهادند و اندیشه تحریف آیات قرآن در سر مىپروراندند. اسلام به بیانى صریحتر و فصیحتر نیاز داشت تا مسلمانان حقایق را با بیانى گویاتر و رساتر از گریه بشنوند و دریابند. از اینرو، خِمار بر سر نهاد، جلباب پوشید و در میان گروهى از بستگان و زنان قومش به راه افتاد. راه رفتن او درست بسان راه رفتن پدرش بود و گامهایش قدمهاى پیامبر را در اذهان زنده مىکردند.(16)
دخت گرانقدر رسول خدا در میان گروهى از مهاجران و انصار بر ابوبکر وارد شد. پردهاى بین او و مردان آویختند و مجلس مهیّا گشت و حضرت جلوس نمود. ابتدا آهى از دل سوخته برکشید و به دنبال آن، صداى گریه مردم فضاى مسجد را پر کرد. او پس از این که گریست و گریاند و قلبها را به تپش درآورده و براى پذیرش حق نرم ساخت، خطبه تاریخى و غرّاى خود را آغاز کرد.
حضرت زهرا علیهاالسلام در سخنرانى خویش، بنابر عادت خطباى اسلامى، پس از حمد و ثناى پروردگار و درود بر محمّد و آل محمّد علیهمالسلام به طرح موضوعات اساسى پرداخت، سخن خویش را ابتدا از اهمیت امامت و ولایت آغاز کرد و مقدّمهاى بسیار جالب، که حاوى وعظ و حکمت است، بر آن افزود.
فاطمه زهرا علیهاالسلام مانند یک رهبر مقتدر اجتماعى و سیاسى، وظایف و مسئولیتها را بر حسب توانایى افراد و به تناسب استعدادها و موهبتهاى الهى، که در درجات متفاوت به اشخاص عطا شدهاند، تقسیم مىکند. بدینسان، فرق آشکار انسانى را که در صف «امّت» قرار گرفته، با انسانى که خداوند او را براى «امامت» انتخاب کرده است، یادآور مىشود و بیان مىدارد که هر یک از آنها، مسئولیتى مربوط به خود دارند. این نظام الهى است که کوچکترین تغییر در آن ـ جابهجا کردن جایگاه امّت با امامت یا تغییر و تبدیل مسئولیتها ـ خروج از دین است و نظام را مختل خواهد کرد: «اَنتم عبادَ اللّهِ! نصب اَمرِه و نهیهِ و حملةُ دینهِ و وحیهِ و اُمناءُ اللّهِ على اَنفسِکم و بلغاؤهُ الىَ الاُممَ، زعیمُ حقٍ له فیکم و عهدٌ قَدَّمَهُ اِلیکم و بقیةٌ استخلفَها عَلیکم»؛(17) شما اى بندگان خدا! پرچمهاى امر و نهى او، حاملان دین و وحى او و امین خدا بر خودتان و تبلیغکننده او به امّتها هستید. زعیم و رهبر حق الهى در میان شماست و آن عهدى است که خدا بر شما عرضه کرده و بقیهاى است که آن را براى شما جانشین قرار داده است.
جامعه زنده و پیشرفته جامعهاى است که در آن، همه افراد در جاى خود قرار داشته، مسئولیت ویژه خویش را انجام دهند. به عبارت دیگر، جامعه سالم باید از نظمى همچون پیکر سالم برخوردار باشد؛ هر عضوى در جایگاه مخصوص خود باشد و هر سلولى وظیفه خود را انجام دهد. تشریع اسلامى دقیقا بر پایه قانون تکوین بنا نهاده شده و در واقع، چهره ظاهر و بارز تکوین است؛ همان چیزى که خداوند آن را در قرآن «فطرة» مىنامد و مىفرماید: «فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِکَ الدِّینُ الْقَیِّم»(روم: 30)؛ خلقت الهى که خداوند مردم را بر آن خلقت آفریده است. خلقت خدا تغییر و تبدیلى ندارد. آن همان دین استوار است.
پیامبران الهى جملگى براى پیاده کردن این قانون در میان بشر مبعوث گشتهاند و براى یادآورى همان فطرت، رسالت خود را آغاز کردهاند. همانگونه که در خلقت الهى تغییر و تبدیلى نیست و هر عضو و دستگاه و سلولى در این بدن «جاى» خود و «کار» خود را دارد، در تشریع اسلامى و نظام پروردگار نیز هر انسانى را جایى است و صاحب هر صفت و روحیه و استعدادى را مقامى و مسئولیتى مقرّر، که خروج از آن مکان خروج از نظام تشریع شمرده مىشود و خیانت به همان امانتى محسوب مىگردد که آسمانها و زمین و کوهها آن را حفظ کردند، ولى انسان ظلوم جهول به آن خیانت ورزید.
خروج از این قانون تکوین و نظام خدایى سبب معلولیت جامعه اسلامى گشته، آن را در معرض هلاکت و مرگ قرار مىدهد. اگر زمانى دستگاه تنفّس انسان بخواهد کار دستگاه گوارش را انجام دهد و از اداى وظیفه خود سرباز زند، در این پیکر کوچک چه پیش خواهد آمد؟ حال دقت کنید اگر امّتى بخواهد کار امام را انجام دهد، چه اتفاقى مىافتد؟ این بدان معناست که گروهى از سلولهاى پیکر انسان جاى سلولهاى مغزى را بگیرند. بىتردید، در این موقعیت، بدن از نظم طبیعى خارج شده، کارهایش مختل مىگردند.
در نظام الهى، وظایف انسانها در جامعه به دستور خداوند ـ تبارک و تعالى ـ تقسیم مىگردند، و اگر وظایف و مسئولیتها از جانب غیر خدا معیّن گردند یا اشخاص را غیرخدا برگزیند، چنین نظامى نظام شرک خواهد بود که دقیقا در مقابل نظام توحید و اسلام قرار دارد. خداوند خود گویاى این امر است: «وَرَبُّکَ یَخْلُقُ مَا یَشَاء وَیَخْتَارُ مَا کَانَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ سُبْحَانَ اللَّهِ وَتَعَالَى عَمَّا یُشْرِکُون» (قصص: 68)؛ پروردگار توست که آنچه بخواهد مىآفریند و برمىگزیند. آنها حق انتخاب ندارند. خداوند منزّه است از آنچه آنها شرک مىورزند.
در خطبه حضرت زهرا علیهاالسلام ، جمله اول ایشان مکان و جاى امّت را در دین مبین اسلام معیّن مىکند: اى بندگان خدا! شما پرچمهاى امر و نهى الهى و حاملان دین و وحى او هستید. از طرف خدا، امین بر خودتان و تبلیغکنندگان او به دیگر امّتهایید.
پس امّت در رابطه با دین الهى و در جامعه اسلامى چهار وظیفه دارد:
1. قبول امر و نهى خدا و تحقق بخشیدن به آنها در وجود خود؛
2. مسئول بودن در قبال حفظ دین و وحى خداوند؛
3. امین بر نفوس یکدیگر بودن؛
4. تبلیغ دین.
با این بیان ـ چنان که پیداست ـ انتخاب خلیفه، که مسلمانان در صدر اسلام به آن قیام کردند، کاملاً از حیطه مسئولیت آنان خارج بود و باید به دست خداوند متعال انجام مىگرفت.
حضرت زهرا علیهاالسلام در آغاز سخن، مىخواهد به صورتى مرموز، مردم را مورد سؤال قرار دهد که: اولاً «انتخاب خلیفه» از جانب امّت به پیروى کدامین امر الهى صورت پذیرفته است؟ در حالى که خداوند به این عمل دستورى نداده است، امّت چگونه مىتواند به آن عمل دست یازد؟ آیا این عمل با بندگى حق متعال مغایر نیست؟ و وقتى عملى با انگیزه الهى و به امر خدا انجام نپذیرد از دین خدا نیست.
در واقع، باید گفت: مسلمانان براى این عملشان هیچ سند شرعى نداشتند؛ چنانکه حضرت زهرا علیهاالسلام در خطبه دوم خود، در منزل خویش براى بانوان مدینه فرمود: «لیتَ شعرى بأىِّ سنادٍ استندوا، أم بایِّ عمادٍ اعتمدوا، أم بأیِّة عروةِ تَمسّکوا و على أیّة ذُریّةٍ أقدَموا و اجتنکوا؟ لَبِئسَ المولى و لَبِئسَ العشیرُ و بِئسَ لِلظالمینَ بدلاً»؛(18) کاش مىدانستم به کدامین سند استناد کردند؟ یا با کدامین اساس و پایهاى این امر را بنا نهادند؟ یا به کدام آویزه چنگ زدند؟ و بر کدام ذرّیهاى روى آورده، بر آن استوار گردیدند؟ چه بد رهبرى است و بد یاورى است و در ازاى عمل ستمکاران، بد جزایى خواهد بود.
ثانیا، حضرت فاطمه علیهاالسلام با تحدید مسئولیت امّت در چهار وظیفه مزبور، به همه مىفهماند که انتخاب خلیفه از حیطه مسئولیت آنها خارج است و باید به دست خدا انجام گیرد؛ زیرا «گزینش» درست مانند «خلق کردن»، از حقوق الهى است و به دست خداوند صورت مىگیرد: «وَرَبُّکَ یَخْلُقُ مَا یَشَاء وَیَخْتَارُ مَا کَانَ لَهُمُ الْخِیَرَة.» (قصص: 68) با این بیان، مسلمانان با انتخاب خلیفه، به حق خداوند تعدّى کردند و تعدّى به حق خدا شرک و از ظلمهاى غیرمغفور است.
مسلمانان نیز نیک مىدانستند در این کار دستورى از جانب خدا ندارند. عمر بن خطّاب، که خود پایه اساسى آن را بنا نهاد و نخستین بیعتکننده ابوبکر بود، مىگوید: «اِنّ بیعةَ أبى بکرٍ کانت فلتةً ـ وقانا الله شرَّها»؛ حقیقتا که بیعت ابوبکر کار بىاساس و بىشالودهاى بود که خداوند ما را از شرّ آن حفظ کند. سپس مىگوید: آگاه باشید! هر کس براى بار دیگر مثل آن را انجام داد، او را بکشید.(19)
عبارات خطبه فاطمه زهرا علیهاالسلام در این قسمت وى را شخصیتى غضبناک مىنمایانند؛ گویا بر امّت سخت خشم گرفته است؛ چرا که عمل اصحاب را پس از پیامبر خدا صلىاللهعلیهوآله ، نخستین عملى مىداند که بدون اساس الهى بنا شده و کوچکترین انگیزه الهى ندارد. حضرت فاطمه علیهاالسلام خوب درک مىکند که با این گام انحرافى، اسلام چهره اصلى خویش را به مرور از دست خواهد داد و از آن جز نام باقى نخواهد ماند. از اینرو، با تمام قوا مىخواهد اعوجاجى را که در خط اصیل اسلام پدید آمده است، اصلاح کند و زمام امّت پدرش را به دست خداوند بسپارد تا مسلمانان به ریسمان محکم اسلام چنگ زنند و دین پدرش مصونیت یابد.
در نظر حضرت فاطمه علیهاالسلام ، امّت زمانى مىتواند ایمانش را حفظ کند که تحت حکومت و رهبرى «الله» زندگى کند. او معتقد است: رهبرى الله هرگز از میان انسانها رخت برنمىبندد و هنوز هم در جامعه وجود دارد و حتى با فوت پیغمبر نیز خاتمه نمىیابد:
« آیا مىگویید: دیگر محمد صلىاللهعلیهوآله مرد؟ پس حادثه بزرگى است که ضعف و سستى حاصل از رحلت پیامبر بیشتر شده، شکاف پدید آمده از هجران او فراختر گشته و پیوندهاى محکم شده در عصر رسول خدا گسستهاند. با غیبت او، زمین تیره و تار شد، خورشید و ماه گرفتند و ستارگان در مصیبت وى پراکنده شدند و آمال و آرزوها بىثمر ماندند و کوهها فرو ریختند و حدود و حریم الهى ضایع گشتند و ارزشها نیز مردند. به خدا قسم! این اندیشه شما دردى بزرگتر و مصیبتى گرانتر است که مانند آن هرگز فرود نیامده و بلایى زودگذر نخواهد بود. خبر این بلاى طولانى و مصیبت عظیم را کتاب خداى متعال قبلاً درگرداگرد خانههاى شما، در شبانگاهان و صبحگاهان شما اعلام کرده بود ... گذشته از اینها، حوادث و جریانهایى که پیش از او بر پیامبران و فرستادگان خدا فرود آمده بودند، خود قانونى قطعى و قضایى حتمىاند. محمّد صلىاللهعلیهوآله نیست مگر فرستادهاى از فرستادگان خدا که پیش از او نیز پیامبران دیگرى آمده و رفتهاند. پس اگر او بمیرد یا کشته شود شما به همان گذشته و آیین جاهلیت خویش برمىگردید!؟ که هر کس به عقب برگردد به خدا ضررى نمىرساند و خداوند شاکران را پاداش خواهد داد.» 20
این که مردم معتقد باشند با از بین رفتن حضرت محمّد صلىاللهعلیهوآله و رحلت وجود مبارکش، رهبرى الهى از روى زمین برداشته شده و از این به بعد به عهده مردم گذاشته شده، در واقع، این اعتقاد همانا بازگشت به گذشته پیش از اسلام و رجوع به جاهلیت است؛ غیبت نور از زمین و غلبه تاریکى بر جهان است. ما چه زمانى مىتوانیم به استمرار زعامت الهى اعتقاد داشته باشیم و فوت پیامبر خدا صلىاللهعلیهوآله ، چیزى از دین و ایمان ما نکاهد؟ یقینا آنگاه که الله را رهبر حقیقى و دایم خویش بدانیم و در انتخاب رهبر و امام یا خلیفه به انتخاب او چشم بدوزیم. با این معنا، «امامت» استمرار و تداوم رهبرى خدا در جامعه است.
گذشته از این، در جایى دیگر از خطبه، حضرت زهرا علیهاالسلام امامت را عهدى معرفى مىکند که درباره آن میثاق گرفته شده است:
« رهبر حق الهى در میان شماست. او همان عهدى است که خداوند بر شما عرضه کرده و بقیه و استمرار رسالت محمّدى صلىاللهعلیهوآله است که براى شما به جا گذاشته. او کتاب گویاى الهى و قرآن راستگو و نور فروزان و روشنایى درخشان است.» 21
یا مىفرماید: « شیعیانش به حال او غبطه مىخورند، پىروى او به بهشت رهنمون مىشود و گوش در گرو سخنان او نهادن، به نجات و کامیابى مىرساند.»22
ملاحظه مىشود که حضرت زهرا علیهاالسلام فقط درباره ضرورت وجود رهبرى و انتخاب آن از جانب خدا سخن به میان آوردند، بدون اینکه نامى از آن امام همام ببرند. حال ببینیم که آیا دخت گرامى رسول خدا و حجّت حق، نامى از آن امام همام نیز در خطبهشان مىبرند یا نه؟
رهبر برگزیده خدا کیست؟
حضرت زهرا علیهاالسلام پس از بیان مطالب مزبور، براى آماگى اذهان عمومى، مقدّمهاى مشحون از حکمت و موعظه حسنه مىآورد؛ ابتدا به فلسفه تشریع احکام و قوانین الهى اشاره مىکند و حکمت الهى را در وضع احکام و اختیار رهبران بازگو مىفرماید:
«فَجَعلاللّهُ الایمانَ تطهیرا لکم مِن الشرکَ والصلاةَ تنزیها لکم عَنِ الکِبر و الزکاةَ تزکیةً لِلنفسِ و نماءً فِى الرزقِ ... وطاعتَنا نِظاما للملّةِ و امامتَنا اَمانا لِلفُرقةِ و الجهادَ عِزّا للاِسلامِ»؛(23)
خداوند متعال ایمان را براى پاک کردن شما از شرک فرض نمود و نماز را براى دور بودن از تکبّر، و زکات را براى پاکى نفس و تکثیر روزى، و اطاعت و پىروى از ما را براى برقرارى نظام دین، و امامت و رهبرى ما را براى ایمنى از پراکندگى و تفرقه، و جهاد را براى عزّت و سربلندى اسلام قرار داد.
ایشان به وسیله این جملههاى کوتاه و دقیق، معانى بىشمارى را به ما گوشزد مىنماید:
1. رهبرى و امامت ما با قراردادهاى بشرى نبوده، مانند نماز و روزه و حج و زکات از جانب خداوند مقرّر شده است.
2. پیروى از اهلبیت عصمت و طهارت علیهمالسلام بیهوده نیست، خداوند آن را مقرّر فرموده تا نظام او در زمین و در میان جامعه بشرى همیشه و به طور مستمر و زنده بماند؛ همانگونه که امامت آنها را براى ایجاد وحدت در جامعه و اجتناب از اختلاف و تفرقه تقدیر نموده است؛ همان تفرقهاى که مسلمانان از لحظه اول فوت پیامبر در آن واقع شدند و دایره آن به تدریج گستردهتر شد و سرانجام، به قتل عثمان انجامید.
دختر پیامبر خدا، قوانین عام الهى و فرمولهاى دقیق اجتماعى و دینى را به مردم مىگوید و با بیان این قوانین روشن مىکند: همانگونه که اسلام بدون جهاد ذلیل است و انسان بدون ایمان مشرک، جامعه و ملت محمّدى صلىاللهعلیهوآله هم بدون اطاعت و پىروى از اهل بیت علیهمالسلام فاقد نظم اجتماعى است و مسلمانان بدون زعامت و رهبرى آنها، وحدت خویش را از دست خواهند داد؛ دقیقا بدانسان که بعدها اتفاق افتاد و تاریخ و از آن مهمتر، اوضاع کنونى مسلمانان جهان گویاى آن است.
3. سخن کسانى را که گفتهاند عقیده به امامت را غیر مسلمانانى همچون عبدالله بن سبأ در میان شیعه اشاعه دادهاند، رد و نقض مىکند؛ زیرا فاطمه زهرا علیهاالسلام زمانى کلماتى امثال «عهدٌ مقدم» و «بقیةُالله» و «طاعتنا نظاما لِلملّة» و «امامتُنا امانا لِلفُرقِة» را به کار مىبرد که اثرى از عبدالله بن سبأ و امثال او در میان مسلمانان وجود نداشت؛ زیرا حضرت فاطمه علیهاالسلام بیش از 75 یا 95 و به قولى 6 ماه پس از پدر گرانقدرش زندگى نکرد. پس این جملات، که بازگوکننده عقیده شیعهاند، اساسى کاملاً اسلامى دارند.
4. با این دو جمله، امامت جایگاه خاص خود را در جامعه اسلامى مىیابد؛ چرا که اگر امّت اعضا و جوارح پیکر اسلام را نمایش دهد، امامت سر و مغز آن خواهد بود. اگر امّت ممثل جسد جامعه باشد، امامت روح و عقل آن خواهد بود و اهلبیت رسالت علیهمالسلام سلولهاى مغزى آن؛ زیرا نظام وجود به وسیله عقل پابرجاست و اطاعت و پىروى جز از عقل، چیزى را نشاید.
فاطمه زهرا علیهاالسلام در حکم یکى از سلولهاى مغزى اسلام، با پیکر اسلام آشناست و مىداند چه خطرى آن را تهدید مىکند. در واقع، دشمن تمام وجود اسلام را هدف ضربات خود قرار داده است، ولى هرگز نمىتواند تمام آن را یکباره نابود سازد، مگر با هدف قرار دادن رأس و مرکزیت آن پیش از هر عضو دیگر. از اینرو، حضرت فاطمه علیهاالسلام در این فراز از سخنانش توقّف نمىکند، بلکه پیشتر و پیشتر پیش مىرود تا واقعیت را واضحتر بیان کند و عناصر اصلى اهلبیت علیهمالسلام را معرفى و ضمیر «نا» را در «طاعتنا» و «امامتنا» مشخص و محدّد سازد. بدینمنظور، چنین ادامه مىدهد:
«اَیُّها النّاسُ اِعلموا أنّى فاطمة و أبى محمّدٌ صلىاللهعلیهوآله ، اَقولُ عودا و بدوا و لااقولُ ما اَقولُ غلطا و لااَفعلُ ما اَفعلُ شططا «لَقد جاءَکُم رسولٌ مِن اَنفُسِکم عزیزٌ علیه ما عنتم حریصٌ علیکم بِالمؤمنینَ رؤوفٌ رحیمٌ»فان تَفرّوه و تعرفُوه تجدوُه أبى دونَ نِسائکم و أخاابن عمّى دونَ رِجالِکم و لَنِعمَ المعزّىِ الیه صلىاللهعلیهوآله »؛(24)
هان اى مردم! بدانید که من فاطمهام و پدرم محمّد صلىاللهعلیهوآله ، سخن اول و آخرم را مىگویم. در گفتن، غلط نگویم و در عمل، راه خطا نپویم. به راستى، براى شما پیامبرى از بین خودتان مبعوث گشته که رنج شما بر او دشوار است و بر هدایت شما سخت حریص، و بر اهل ایمان دلسوز و مهربان. اگر از منسوبانش جستوجو کنید و او را بشناسید، خواهید دید که او تنها پدر من است، نه پدر زنهاى شما؛ و تنها برادر همسر من است، نه برادر مردان شما. و چه زیباست منسوب شدن به او!
فاطمه زهرا علیهاالسلام با بیان «اِعلَموا أنّى فاطمة» خود را معرفى مىکند. او یگانه معیار و میزان محبت خدا و پیامبر در میان مردم بود. دوستى او دوستى پیامبر و کینه او کینه حضرت محمّد صلىاللهعلیهوآله بود. اکنون همان فاطمه علیهاالسلام در مقابل آنها ایستاده و نارضایتى خود را از آنها ابراز مىکند.
از این گذشته، پیامبرى که این قوم ادعاى پیروىاش را دارند، آیا پدر شخصى غیر از فاطمه علیهاالسلام است؟ آیا برادر شخصى غیر از حضرت على علیهالسلام است؟ اینکه پیامبر در میان آن همه مردم مسلمان، فقط حضرت على علیهالسلام را برادر خویش اعلام مىکند، چه معنایى دارد؟ آیا گزینش او همان گزینش الله نیست؟ «وَمَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَى إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَى»(نجم: 3 و 4)
از این ویژگى حضرت على علیهالسلام که بگذریم، مجاهدتهاى او در راه حضرت محمّد صلىاللهعلیهوآله ، خود بهترین دلیل صلاحیت او در احراز مقام ولایت اللّه است. همسرش حضرت فاطمه علیهاالسلام در وصف مجاهدتهایش چنین مىگوید:
« هرگاه گرگان عرب آتشى افروختند، خداوند آن را خاموش گردانید، یا هرگاه شاخ شیطانى برمىآمد یا مشرکى دهان مىگشود، [پیامبر [برادرش على علیهالسلام را در بیخ گلوى آنها مىافکند و او برنمىگشت تا آنگاه که بالهاى دشمن را در زیر گامهاى خود پایمال کند و آتش آن جنگها را با شمشیرش خاموش گرداند، در حالى که او در راه خدا خستگى مىکشید و در کار خدا کوشش فراوان مىکرد؛ نزدیکترین فرد به رسول الله بود و سیّد رهبران الهى به شمار مىآمد، در خیرخواهى و نیکى آستین بالا زده، مجدّانه مىکوشید و در مسیر حق از سرزنش سرزنشگران بیم نداشت. در آن حال، شما در رفاه زندگى به سر مىبردید، در تن آسایى و خوشگذرانى و بىاعتنایى به امور دین و امن، و امان روزگار سپرى مىکردید، منتظر شنیدن حوادث و اخبار ناگوار درباره ما بودید، از جنگ کناره مىگرفتید و هنگام مبارزه فرار مىکردید ... .» 25
با توجه به این سخنان حضرت زهرا علیهاالسلام ، حضرت على علیهالسلام یگانه قهرمان جنگهاى پیامبر و خاموشکننده آتش فتنههاى عرب با شمشیر برّان خویش بود. او در مقابل شدیدترین مشکلات آن زمان، سینهاش را سپر مىکرد و به خاطر دین خدا و حفظ پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله ، خود را در رنج و سختى مىافکند؛ اما دیگران چه؟ مخاطبان فاطمه زهرا علیهاالسلام که به نام مسلمان در مسجد پیامبر نشسته بودند چگونه؟
« شما در لبه پرتگاهى از آتش بودید؛ آب ناخالص هر آشامنده و طعمه هر طمعکار، آتش پاره هر انسان عجول و پایمال قدمها. آب تیره و آلوده به بول شتران مىآشامیدید و پوست چهارپایان را غذاى خود مىساختید. ذلیل و رانده شده بودید و مىترسیدید مردم اطرافتان شما را بربایند. پس خداوند به وسیله محمّد صلىاللهعلیهوآله شما را نجات بخشید.» 26
در چنین وضعیتى، پیامبر رسالت خویش را از نخستین گام، همراه حضرت على علیهالسلام آغاز کرد. على علیهالسلام مردم را به پیامبر فراخواند و پیامبر به خدا. على علیهالسلام تنها کسى بود که این قوم به وسیله او از تاریکى جهل و نادانى و فقر و بىفرهنگى به نور محمّد صلىاللهعلیهوآله هدایت شدند. مجاهدتهاى حضرت على علیهالسلام بود که به آنها آگاهى و بینش داد. او بود که با دشمنان پیامبر جنگید و زمینه پذیرش دعوت حق را براى مردم آماده ساخت. در واقع، حضرت على علیهالسلام تنها راهى بود که مردم را به پیامبر رساند؛ درست بدان سان که پیامبر انسانها را به خدا رساند.
سخنان فاطمه زهرا علیهاالسلام نشان مىدهند که تنها «قرب» حضرت على علیهالسلام و خویشاوندى و دامادى او با پیامبر نیست که ایشان را لایق رهبرى مىگرداند، بلکه صفات و ویژگىهاى روحى و اخلاقى وى نیز در این امر خطیر دخالت دارند، گذشته از اینکه او عهد پروردگارى و کتاب ناطق خداوندى است.
حضرت زهراى مرضیه علیهاالسلام به این وسیله مىتواند عواملى که حضرت على علیهالسلام را شایسته مقام رهبرى گرداندهاند، در سه چیز خلاصه کند:
1. انتخاب خدا؛
2. انتخاب پیامبر، قرابت و برادرى او با رسول خدا؛
3. صفات والا و مجاهدتهایش در راه اسلام.
همینسان، به «راه» بودن حضرت على علیهالسلام نیز اشاره دارد؛ زیرا وقتى حضرت على علیهالسلام به پیامبر دعوت کرده و مردم تنها به وسیله دعوتها و مجاهدتهاى حضرت على علیهالسلام پیامبر را شناخته و دعوت او را درک کردهاند، پس او «راه» محمّد صلىاللهعلیهوآله است و قبول کردن پیامبر جز از طریق پىروى حضرت على علیهالسلام میسور نیست. از اینرو، حضرت زهرا علیهاالسلام شکى ندارد که امّت با ترک رهبرى حضرت على علیهالسلام از راه اسلام و صراط هدایت الهى خارج گشته است، هرچند تا حدى احکام و مناهج اسلامى را انجام دهد و نماز و روزه به جاى آورد؛ زیرا منهاج حق و روش صحیح زمانى مؤثر است که در راه حق انجام پذیرد. روش صحیح آنگاه که در راه صحیح نباشد بهرهاى ندارد و به تعبیر دیگر، مقبول درگاه احدیت نیست. عمل به دستورهاى پیامبر عظیمالشأن بدون قرار گرفتن در راه او، هرگز انسان را به بهشت نمىرساند.
حضرت زهرا علیهاالسلام با این بینش وارد بحث شده، قومش را به شدت سرزنش مىکند. او ترازویى دقیق در مسجد پیامبر به پا داشته و امّت را در پیش از اسلام و پس از آن و آنگاه پس از رحلت پیامبر مىسنجد و وضع اسلام را در حال و آینده بررسى مىکند:
« پس وقتى خداوند براى پیامبرش خانه پیامبران و مأواى برگزیدگانش را اختیار نمود، در میان شما خار نفاق رویید و لباس دین کهنه شد. آنان که [در زمان حیات پیامبر] از نومیدى سکوت کرده بودند، زبان به سخن گشودند، گمنامان خوار و ذلیل به عرصه ظهور آمدند. نر شتر راه باطل صدا در گلو انداخته، در میادین شما مغرورانه به جولان پرداخت و شیطان سرخویش از مخفیگاهش بیرون آورد و بر شما بانگ برداشت و شما را جوابگوى دعوتش یافت و فهمید که شما هنوز به او ارج و احترام مىنهید و چشم در افتخارات شیطانى دارید. سپس شما را به نهضت و قیام فراخواند و سبکبالتان یافت؛ شما را به خشم آورد، خشمگینتان دید. پس غیر شتر خودتان را داغ نهادید و علامت زدید و بر غیر آبشخور خودتان وارد گشتید. اینها همه در زمانى صورت پذیرفتند که عهد پیامبر نزدیک بود و زخم ما عمیق و هنوز جراحتهاى [غم هجران پیامبر] مداوا نگشته و پیامبر دفن نشده بود. پیش تاختید و گمان کردید که [بدینوسیله] از فتنه و آشوب جلوگیرى مىکنید، در حالى که به واقع در فتنه فرو افتادید و جهنم بر کافران احاطه دارد.»27
آرى، همه چیز پس از پیامبر عوض شد و رنگ دیگرى به خود گرفت. آن کس که در گذشته (در حال حیات رسولاللّه) زبانش بسته بود، زبان گشود و سخنور گشت. احمقان گذشته نوابغ شدند. آنان که در تمام تاریخ قبیلهشان نشانى از فخر و عزّت مشهود نبود، به یمن وجود اهل بیت پیامبر علیهمالسلام و تلاشها و مجاهدتهاى آنان اسلام آوردند و با تمسّک به اسلام ارج و ارزشى یافتند، و کار به جایى رسید که همانها بر اهل بیت پیامبر علیهمالسلام فخر مىفروختند و مغرورانه و متکبّرانه از کنار آنان مىگذشتند و مانند نیشترى بر قلب اهل بیت علیهمالسلام فرود مىآمدند و آنقدر این مسئله اوج گرفت و دشمنىها با فرزندان پیامبر تشدید گردیدند که حتى آنها را از ارث پیامبر محروم گرداندند.
حضرت زهرا علیهاالسلام با بیان این تغییرات عمیق، در تاریخ ثبت مىکند که آنچه پس از پیامبر به صورت اسلام عرضه شد، اسلام نیست؛ زیرا رهبرى مردم به دست خواران قوم افتاده و اسلام از راه اصیل و جریان صحیح خویش منحرف گشته است.
در خطبه دوم نیز به بانوان مدینه چنین مىفرماید: « واى بر آنها! آیا کسى که به حق هدایت مىکند شایسته پىروى و اطاعت است، یا آنکه نمىتواند خودش را هدایت کند مگر آنکه هدایت شود؟ شما را چه مىشود؟ چگونه حکم مىکنید؟ بر شما متأسفم و من مىبینم که امر برایتان مبهم شده است. آیا به اجبار شما را بدان وادارم، در حالى که آن را نمىپسندید؟» 28
پرواضح است که منظور حضرت زهرا علیهاالسلام از این جملات، اعتراض به خلافت ابوبکر است؛ زیرا او خود پس از رسیدن به خلافت، در منبر قرار گرفت و علیه خود چنین اعتراف کرد: « من شیطانى دارم که گاهگاهى بر من مستولى مىشود. پس هرگاه عصبانى شدم، از من دور شوید و هر گاه میل به باطل کردم، مرا اصلاح کنید.» 29
حضرت زهرا علیهاالسلام در جواب بانوان مدینه، که به عیادتش آمده بودند، زبان به سخن گشود و آشکارا بر مردان مدینه خشم گرفت و بر خلافت حضرت على علیهالسلام تصریح فرمود:
« واى بر آنها! چسان خلافت را از لنگرگاه رسالت برجنباندند و از پایههاى نبوّت و دلالت و مکان هبوط حضرت جبرئیل روحالامین و شخصیت آگاهِ آشنا به امور دنیا و دین جابهجا کردند؟ آگاه باشید که این همان زیان و خسارت کاملاً روشن است. چه چیزى را از على علیهالسلام ناپسند شمردند؟ به خدا قسم! ناروا داشتند از او سختى شمشیرش را، و بىاعتنایى او را به مرگ، و نیروى مقاوت و پایدارىاش را و شدت کیفر و آسیب حملههایش را، و خشم و غضب پلنگگونهاش را در راه خدا. به خدا قسم! اگر افرادى از راه روشن روگردان مىشدند و از قبول حجت و دلیل واضح سرباز مىزدند، على علیهالسلام آنها را به آن راه بازمىگرداند و به پذیرش آن حجت وادارشان مىکرد ... و آنها را به سرچشمهاى زلال و سرشار وارد مىکرد ... و خود از دنیا آرایهاى زاید برنمىگرفت ... و اگر اهل آبادى ایمان مىآوردند و تقوا مىورزیدند، درهاى برکت را از آسمان و زمین به رویشان مىگشودیم، ولى تکذیب کردند و ما آنها را به سزاى عملکردشان گرفتار کردیم.» 30
مشاهده مىشود که حضرت زهرا علیهاالسلام با براهین روشن و منطقى، از حق اهل بیت علیهمالسلام در خلافت ـ که برگزیدگان خاص خدایند ـ دفاع مىکند و در واقع، از حق خدا دفاع مىکند؛ زیرا انتخاب رهبرى حق خالص خداست که در آن زمان، به تعیین شخص حضرت على علیهالسلام و فرزندان او تصریح شده بود و در اعصار بعد، به تعیین وصفى از طریق ائمّه اطهار علیهمالسلام اعلام شده است.
منبع:http://emamemobin.com
التماس دعا
با سلام خدمت شما
خیلی وبلاگ قشنگی داری
برای ما هم دعا کن
عرض سلام وادب
ممنون شما را لینک کردم شما هم ما را با نام ذاکر اهل البیت (ع)محمد رضا پروانیان لینک کنید
موفق و سربلند باشید یا علی مدد
سلام
خیلی عالی بود.
عرض سلام ادب واحترام خدا خیرتان دهد و ان شالله شفاعت حضرت زهرا شامل حالمان شود تا میتوانید از مذهب شیعه با قرآن و اسنادی که در دست داریم با روشنگری دفاع کنید تا در این زمانه که به اعتقادات ما هجمه آورده اند جواب منطقی و قانع کننده برایشان داشته باشیم به وب ما سربزنید و نظرات و انتقاد سازنده خود را مطرح کنید